غضّوا ابصارهم
با دوستانش قرار گذاشتند بعد از شام با هم به سینما بروند. شهاب و سهراب روی نیمکت ایستگاه اتوبوس نشستند و با شاهین تماس گرفتند. شاهین با عجله آماده شد. سوئیچ ماشین پدرش را گرفت و از خانه بیرون رفت. سوار ماشین شد و به طرف ایستگاه حرکت کرد.
وقتی به طرف خیابان اصلی پیچید، دختری از کنار ماشینش گذشت. تمام برجستگیهای اندام او از زیر ساپورت و تاپش پیدا بود و مانتو جلو بازی که بر تن داشت با هر حرکت، پیام بیقید و بندی را به بیننده منتقل میکرد. با صورت عروسکی و موها و گردن عریان، انگار با زبان بیزبانی میخواست به همه بفهماند:«من متعلق به همه هستم.» شاهین با یک نظر شیفته دختر شد. چشم از او برنداشت و در اندیشه وصال او به قدری آشفته شد که فراموش کرد در حال رانندگی است. سهراب و شهاب با دیدن شاهین از روی نیمکت بلند شدند و دست تکان دادند. امّا شاهین، کامل به طرف دختر برگشته بود و در عالم دیگری سیر میکرد. بالاخره شاهین با صدای بوق ممتد اتوبوس که به طرف او میآمد، متوجه روبرو شد. توان تحلیل نداشت. پایش روی پدال گاز سرخورد. صدای روحانی محل درون گوشش طنین انداز شد:«غضّوا ابصارهم. آقا جان چشمانت را کنترل کن تا سرت سلامت باشد.» اتوبوس که میخواست در ایستگاه توقف کند، برخورد ملایمی با ماشین شاهین کرد. به خاطر سرعت بالا، شاهین از مسیر منحرف شد و با ماشین دیگری برخورد کرد. ضربه شدیدی به سرش وارد شد و از هوش رفت.
شاهین داخل بیمارستان به هوش آمد، سردرد داشت. پدر بالای سرش ایستاده بود. پرسید:«پسرم چی شد که به جای سینما آوردنت بیمارستان؟» شاهین از خجالت سرخ شد. چشمانش را بست و زیر لب گفت:«خدا به راه راست هدایتشون کند.» پدر با تعجب پرسید:«چه کسانی را؟» شاهین سکوت کرد. سهراب و شهاب که کمی آنطرفتر روی صندلی نشسته بودند با خنده گفتند:«بندگان خدا را.»
پی نوشت: خداوند در قرآن کریم می فرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ …؛ به مردان مؤمن بگو دیده فرو نهند و پاکدامنی خود را حفظ کنند.» در آیه بعد خطاب به زنان می فرماید:«وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ …. وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ …؛ و به زنان با ايمان بگو چشمهاي خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند، و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار ننمايند، و (اطراف) روسريهاي خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود) و زينت خود را آشكار نسازند … آنها هنگام راه رفتن پايهاي خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود. (و صداي خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد).»(نور/30-31)
«غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ؛ چشمان خود را بر آنچه خدا حرام کرده است می پوشانند.»(برگرفته از خطبه ی 193 نهج البلاغه)