وام بانکی یا قرض ربوی
صندوق قرض الحسنه بسیجیان اعلام کرده بود به بسیجیان فعال دو میلیون تومان وام می دهد. برای خرید مسکن دقیقا همین مقدار کم داشت. خوشحال شد. راهی جلو پایش باز شده بود. تمام کارهایش را انجام داد. در آخرین مراحل متوجه شد، وام دوازده درصد است. از مسئول وام دهی بانک پرسید:«این وام با این درصد مشکل شرعی ندارد؟»
جواب شنید:«نه آقا چه مشکلی؟ شما هم تا تقی به توقی بخورد پای شرع را وسط می کشید. اگر نمی خواهید زودتر بگویید تا کس دیگری را جایگزینتان کنم. تا ظهر خبرم دهید.»
به حرف کارمند نتوانست اعتماد کند. به بسیج رفت. از مسئول آنجا دوباره همان سؤال را پرسید. مسئول بسیج جواب داد:«نه آقا مشکل شرعی ندارد. اگر مشکل شرعی داشت که بانک بسیجیان دست به چنین کاری نمی زد. تا همین ماه گذشته وام هایشان چهار درصد بود. حتما اشکال ندارد که دوازده درصدش کرده اند. تازه ما خودمان قبل از شما از حاج آقایی پرسیده ایم. او هم رد اشکال فرمود. باز می خواهید مختارید می توانید خودتان هم سوال کنید.»
شرمنده از شک درون ذهنش سر پایین انداخت. تشکر کرد. وقت نداشت تا از مرجعش سؤال کند وگرنه مرغ از قفس می پرید. به طرف صندوق رفت. وام را گرفت. به حساب مسکن ریخت.
دو سال از آن ماجرا گذشت. ورق زندگیشان برگشت. هر چه کار و تلاش می کرد، فایده نداشت. نان می دوید و او هم به دنبال آن. هشتش گرو نهش شده بود. دستش را جلو هر کس و ناکسی دراز کرده و مقروض این و آن شده بود.
برای پرداخت خمس سالانه به دفتر نماینده ولی فقیه شهرشان رجوع کرد. موقع محاسبه از وام بسیجیان هم یادی شد. از حاج آقا پرسید:«آن زمان گفتند این وام با این میزان درصد اشکال ندارد و من خودم برای پرسیدن آن با مرجعم تماس نگرفتم. آیا درست گفته اند؟»
حاج آقا دستی به ریش جوگندمی اش کشید و گفت:«نمی دانم چه کسی این حکم را صادر کرده است. ولی تا جایی که ما در جریان هستیم اکثر مراجع تا چهار درصد را بدون اشکال می دانند و بیشتر از آن را در حکم ربا و حرام می دانند و اجازه نمی دهند. مرجع شما کیست؟»
ناراحت شد. گفت:«عرض کرده بودم؛ مقام معظم رهبری.»
حاج آقا سری تکان داد و گفت:«بله، حضرت آقا جدیدا تا هفت درصد را هم اجازه داده اند و بیشتر از آن را حرام می دانند.»
اخم هایش در هم رفت. بدنش گر گرفت. با عصبانیت گفت:«یعنی چه آقا، مگر مملکت اسلامی نیست؟ مگر اسمش بانک جمهوری اسلامی ایران نیست؟»
حاج آقا خیلی خونسرد جواب داد:«آقا به اعصابتان مسلط باشید. اسم مملکت اسلامی است. اما این خود مردم هستند که باید خواستار اجرای اسلام شوند وگرنه در مملکت اسلامی، اسلام مهجور می شود. خود مردم باید پیگیر باشند. هم خودشان به اسلام عمل کنند و هم خواستار اجرای آن به صورت کامل شوند.»
خشمش را فرو خورد. پرسید:«حالا چطور مالم را پاک کنم و از این بدبختی ای که درونش گرفتار شده ام رهایی یابم.»
حاج آقا گفت:«الحمدلله شما اهل خمس هستید. خمس مالتان را داده اید. پول وام را صرف خرید هر چیزی کرده اید، اگر خمس آن مورد را نداده اید بدهید، مالتان پاک می شود و إن شاءالله برکت به زندگیتان برمی گردد.»
برای پرداخت آخرین قسط وام به بانک رفت. روی صندلی در انتظار نشست. بانک شلوغ بود. از پیرمرد کناریش پرسید:«شما هم می خواهید قسط بپردازید؟»
-«نه می خواهم وام بگیرم.»
-«چند درصد است؟»
-«می گویند هجده درصد.»
چشمانش گشاد شد. گفت:«می دانید مراجع بیش از چهار درصد و حضرت آقا بیش از هفت درصد اجازه نداده اند و بیشتر را حرام می دانند؟»
-«نه یعنی چه؟ مگر بانک اسلامی نیست؟ این دیگر چه مسخره بازی ای است درآورده اند؟»
-«یعنی حکم ربا دارد و بانک و بانکدار با سوء استفاده از عنوان اسلام، مردم را فریب داده و آن ها را جزو ربا دهندگانی قرار می دهند که مورد نفرین خدا هستند. حالا شما با این توضیحاتی که دادم باز هم می روید وام را بگیرید؟»
پیرمرد آهی کشید و گفت:«چاره دیگری ندارم. طلبکار پاشنه در را از جا کنده است. اگر پولش را ندهم آبرویم را می ریزد و شاید مجبور شوم در این سن، چوب حراج به خانه و زندگیم بزنم.»
دلش به حال پیرمرد سوخت. نوبتش شد. خداحافظی کرد. وام را پرداخت و برای همیشه از آن بانک بیرون رفت.
پی نوشت: موقع گرفتن وام حتماً نظر مرجع تقلیدتان را جویا شوید تا خدایی نکرده به ربا گرفتار نگردید.