اولین دیدار
15 فروردین 1397
از بازرسی بدنی با سلام و صلوات گذشت. به در ورودی صحن رسید. پاهایش شروع به لرزیدن کرد. اولین دفعه بود که اسطوره عدل و ایمان را مقابلش می دید. سر تعظیم فرود آورد. روحانی همراهش، کتاب دعایی را باز کرد و گفت:«اذن دخول می خونم شمام تکرار کن.» بعد از او زمزمه کرد. آرامش عجیبی تمام وجودش را فرا گرفت. اجازه ورود گرفت و داخل شد. همه مشغول عبادت و دعا و راز و نیاز بودند. خودش را به ضریح رساند و همچون فرزندی که پدرش را در آغوش می گیرد؛ او را در آغوش گرفت. دیگر بینشان هیچ مانعی نبود.