گوژ روی گوژ
هیچ درآمدی نداشت. به جهاد کشاورزی رفت. برای خریدن مرغ تخم گذار وام گرفت. طویله کنار حیاط را تمییز کرد و مرغ ها را آنجا جایشان داد. در مدت یک سال درآمد خوبی برایش داشت. اوضاع زندگی داشت به سامان می شد. همسایه ها نیز به پرورش مرغ تخم گذار رو آوردند. تولید تخم مرغشان به حدی رسید که نه تنها می توانستند تخم مرغ شهر خودشان را تأمین کنند؛ بلکه شهرهای دیگر را هم تأمین می کردند.
چند سال گذشت. از مسئولان خواستند شرایط صادرات را برایشان فراهم کنند. چند ماه از درخواستشان نگذشته بود که آنفولانزای مرغی وارد شهرشان شد. برای پیشگیری بسیاری از مرغ هایشان را معدوم کردند. ناگهان میزان تولید تخم مرغ بسیار کم شد. به طوری که دیگر قادر به تأمین نیاز خودشان هم نبودند.
قیمت تخم مرغ سر به فلک کشید. مسئولان برای کنترل بازار به واردات متوسل شدند. دوباره اوضاع زندگیش مثل قبل شد با این تفاوت که حالا قسط های وام جهاد کشاورزی هم به مخارجش اضافه شده بود.