می خواهید در آینده چه کاره شوید؟
معلم موضوع انشاء را روی تخته نوشت و گفت:«بچه ها می خوام امروز انشاتونو سر کلاس بنویسین. بعد یه نفر رو صدا میزنم بیاد پای تخته انشاشو بخونه.»
یکی از دانش آموزان انشایش را زودتر از بقیه تمام کرد و دستش را بالا گرفت و گفت:«خانم اجازه من میتونم بیام انشامو بخونم.» معلم سری به نشانه تأیید تکان داد و او پای تخته رفت. صدایی صاف کرد. بسم الله الرّحمن الرّحیم گفت و شروع کرد.
موضوع انشاء: می خواهید در آینده چه کاره شوید؟
من می خواهم یک خانم خانه دار با چهار- پنج تا بچه قد و نیم قد باشم. هر روز صبح و شب با بچه هایم برای امام زمان صدقه بیاندازیم و برای ظهورش دعا کنیم و دعای فرج و سلامتی بخوانیم. وقتی شوهرم می خواهد سر کار برود همه بدرقه اش کنیم و برای موفقیت و سلامتی اش دعا کنیم. برای بچه هایم شیرینی و غذا بپزم. همه مواد غذایی مثل مربا، ترشی و … را خودم درست کنم. لباس های همه را بشویم. خانه را جارو بزنم و گردگیری کنم. برای فرزندان بزرگترم معلم سرخانه باشم و در درس ها کمکشان کنم. برای بچه های کوچکترم همبازی باشم. قرآن خواندن را یادشان بدهم و آیه الکرسی اولین آیه باشد که حفظ می کنند تا خدا در پناه آن حافظشان باشد. شوهرم وقتی به خانه می آید همه با هم به استقبالش برویم. با کمک بچه ها دست و پاهایش را بشوییم و ماساژ دهیم تا خستگی کار از تنش بیرون برود.
شغل خانه داری خیلی پر خیر و برکت است. اگر خانم ها متوجه این نکته بشوند، دیگر از خانه بیرون نمی روند. دنبال کار نمی گردند. صبح تا شب در خیابان ها پرسه نمی زنند. به فکر خریدهای غیر ضرور، آرایش، مدل مو، کاشت ناخن و … نمی افتند؛ شوهرانشان زیر بار قسط و قرض نمی روند یا مجبور نمی شوند برای پرداخت هزینه های آن ها حقوق کارگرانشان را عقب بیاندازند و ندهند و با هزار عنوان دیگر لقمه حرام برای اهل و عیالشان ببرند.
سکوت عمیقی کلاس را فراگرفته بود. همه حتی خانم معلم گوش شده بودند که ناگهان صدای زنگ تفریح قلب سکوت را شکست.