11 خرداد 1397
سارا پنجره رو به کوچه خانه شان را باز کرد. شیما دختر یکی از همسایه ها که از زیبایی زبان زد اهل محل بود سر کوچه منتظر کسی ایستاده بود. شوهرش سوار ماشین شد. جلو پای شیما ترمز کرد. شیما در طرف شاگرد را باز کرد. با بیژن دست داد و سوار شد. سارا یاد روزی… بیشتر »
8 نظر