07 فروردین 1398
بعد از دیده بوسی و تبریک عید، مثل همیشه گوشه اتاق کز کرد و نشست. سرش را پایین انداخته بود. گل های فرش را می شمرد. پدر شیرینی تعارف کرد. شیرینی چهار پر، گل شبدر را به یادش انداخت و خرافاتی که از فیلم ها به خوردش داده بودند. شیرینی را برداشت. با خودش… بیشتر »
نظر دهید »
25 اسفند 1396
مادر نگاهی به قرآن روی طاقچه انداخت. نیم وجبی خاک رویش نشسته بود. آن را برداشت و گردگیری کرد… . . سفره هفت سین را روی میز کنار اتاق چید. قرآن را هم روی میز گذاشت … . . پدر صفحه اول آن را باز کرد و چند اسکناس نو برای عیدی فرزندانش وسط آن… بیشتر »