07 آذر 1397
اواخر اسفند بود. کوچک و بزرگ، پیر و جوان همه در تکاپو بودند. سمیه با پدر و مادرش به بازار رفتند. این بازار با قبلی فرق داشت. مسقف و پر از مغازه بود. نور از سوراخ دایره ای وسط سقف های ضربی پایین می آمد و صورت خریداران را روشن می کرد. پرزها و غبارهای… بیشتر »