27 خرداد 1397
فاطمه بعد از نماز صبح کتری را روی گاز گذاشت. آب که جوش آمد، چایی را دم کرد. سفره صبحانه را پهن کرد. صدای میثم زد. گفت:«عزیزم صبحانه آماده است.» روبروی همدیگر سر سفره نشستند. میثم اولین لقمه را داخل دهانش گذاشت. همین که استکان چایی را به دهانش نزدیک کرد… بیشتر »
7 نظر