16 خرداد 1397
یکسال از عروسی شان می گذشت. سفره افطار را چید. تلفن زنگ خورد. شوهرش بود. -«سلام آقا، چرا دیر کردی؟» -«سلام عزیزم، امشب افطار نمی تونم بیام. یه مشکل کاری برام پیش اومده. بعداً بیام برات تعریف می کنم. زنگ زدم منتظرم نباشی.» سر سفره نشست. اذان شد. اولین شب… بیشتر »
6 نظر